داستان پیامبران حضرت لوط(ع) و قوم لوط(1)
واژه (( لوط )) در اصل از لاط يلوط گرفته شده وبه معني ارتباط قلبي است و در زبان عرب جمله الولد الوط به معنى بچهى در رحم است(1) كه به كبد چسبيده باشد. بنابراين اين پيامبر خدا كه پيوند محكم قلبي با خدا داشت با نام لوط خوانده ميشد و به عكس او قومش به لواط وارتباطهاي نامشروع آلوده بودند.
حضرت لوط (ع)از خويشان حضرت ابراهيم (ع) بود مطابق پاره اي از روايات برادرزاده يا پسر خاله ابراهيم (ع) بود و طبق بعضي از روايات برادر حضرت ساره همسر ابراهيم (ع) بود.(2)
هنگامي كه حضرت ابراهيم(ع)درسرزمين بابل (عراق كنوني)مردم را به يكتاپرستي دعوت نمود لوط نخستين مردي بود كه در آن شرايط سخت به ابراهيم (ع)ايمان آورد وهمواره در كنار ابراهيم (ع)بود و يگانه يار ياور ابراهيم (ع) در دوران مبارزات او با نمرود به شمار مي آمد(3) چنانكه ساره نخستين زني بود كه به ابراهيم(ع)ايمان آورد.
لوط چنانكه ظاهر امر نشان ميدهد در همان بابل به دنيا آمد و پس از اعتقاد به حقانيت آيين ابراهيم (ع) ازمبلغين ومدافعين اين آيين بود و در اين مسير به مقام ارجمندي ازنبوت و رسالت رسيد كه خداوند ( درآيه 133صافات ) مفرمايد: همانا لوط از رسولان بوداز امام باقر(عليه السلام) نقل شده است :حضرت لوط درميان قوم خود سي سال سكونت كرد وآنها را به سوي خدا دعوت كرد واز عذاب الهي بر حذر داشت.
در قرآن 27 بار سخن از حضرت لوط (ع) به ميان آمده و او را به عنوان يكي از پيامبران مرسل وصالح خوانده كه در برابر قوم سركش وشهوت پرستي قرار داشت وآنها را به آيين حضرت ابراهيم (ع) فرا ميخواند ولي آنها از اطاعت دستورهاي او سرپيچي ميكردند.
لوط مردي سخي بزگوار ومهمان دوست بود ومقدم مهمان راگرامي ميداشت. زندگي لوط (ع) با قومش چنانچه كه خاطر نشان مي شود از درد ناكترين وتلخترين زندگي ها بود كه آن مرد خدا با كمال مقاومت تحمل كرد وبه مسئوليت ارشادي خود ادامه داد.
ابراهيم(ع) از شهر حَرّان، واقع در شمال سرزمين بينالنهرين مهاجرت نموده و به همراهى همسر و كسانى كه به او گرويده بودند، و در رأس آنها برادرزادهاش لوط بن هاران به فلسطين آمد.
بعد از آن كه قحطى و خشكسالى فلسطين را فرا گرفت، ابراهيم به همراهى لوط رهسپار مصر گرديدند و پس از آن كه فشار قحطى فروكش نمود از مصر بازگشتند، در حالى كه گوسفندان زيادى را كه پادشاه مصر بدانها داده بود، به همراه داشتند، و از آنجا كه چراگاهها براى گوسفندان فراوان آنها، گنجايش نداشت، و سبب اختلافاتى ميان شبانهاى ابراهيم و لوط شده بود.ابراهيم(ع) مصلحت ديد كه براى رفع اختلاف، زمينها را با لوط تقسيم كند. به لوط پيشنهاد كرد، جايى را كه مورد پسند اوست، انتخاب كند، و او سرزمين اردن - كه دو شهر سَدوم و عَموره در آن قرار داشتند - و اطراف آنها را انتخاب كرد و در شهر سدوم اقامت گزيد.




داستان لواط در قوم لوط قبل از رسالت حضرت لوط(ع)
امام باقر (عليه السلام ) در اين باره مي فرمايد :قوم لوط بهترين خلق خدا بودند و يكي از كارهاي نيك آنان اين بود كه در انجام كار خير متحد بودند و همه اقدام به آن مي كردند.
شيطان به كارهاي نيك آنان حسد برد و براي به انحراف كشيدن آنان سعي فراواني نمود و پي فرصت مي گشت تا اينكه به فكر افتاد اول بايد زراعت و كشاورزي مردم را خراب كند و ميوه هاي آنان را تباه نمايد وبه چنين كاري مشغول شد.
مردم هر صبح كه به باغ و مزرعه خود ميرفتند مشاهده ميكردند زمين شان خراب و ميوه ها يشان تباه شده است.
مردم باهم گفتند: بايد كمين كنيم و آن كسي كه زراعت ما را خراب ميكند شناسايي نماييم و مجازاتش كنيم. وقتي كه كمين كردند ديدند پسر جواني زيبا و خوش رو و خوش لباس آمد و مشغول خراب كردن زراعت و ميوه هاي آنان شده. مردم او را دستگير كرده و گفتند: اي جوان آيا تو زراعت ما را خراب مي كني و حاصل ما را تباه مي كني؟او با كمال جرئت و شجاعت گفت : بلي من هستم كه هر شب باعث خرابي زمين و از بين بردن محصول شما مي شوم .
مردم همه متفق شدند كه بايد اين خرابكار را به قتل برسانند و او را به شخصي سپردند كه شب را از او نگه داري كند و فردا صبح جمع شوند او را اعدام كنند. آن شخص جوان را به خانه برد و در رختخابي در اتاق خود خواباند.
نيمه شب آن جوان شروع به فرياد و گريه نمود و به صاحب خانه گفت : من هر شب روي شكم پدرم مي خوابيدم وامشب تنها هستم و مي ترسم " صاحب خانه كه بي خبر از همه جا گفت : نترس بيا و امشب هم روي شكم من بخواب آن ملعون با صاحب خانه كاري كرد كه او را مجبور به لواط نمود اول دستور داد كه صاحب خانه با او لواط كند و بعد هم خود با صاحب خانه لواط كرد و فرار نمود.
صبح مردم جمع شدند كه آن جوان خراب كار اعدام كنند صاحب خانه داستان شب گذشته را براي آنان تعريف كرد.
و از آن پس مردم هم اين عمل را ياد گرفته وبا همديگر انجام دادند وكار به جايي رسيد كه زنان خود را رها كرده و به پسر بچه ها روى آوردند و هر كس كه وارد شهرشان مي شد با او همين عمل زشت لواط را انجام ميدادند.
وقتي شيطان فهميد كه مردم با اين عمل زشت عادت كرده اند و ديگر سراغ زنان نمي روند به فكر افتاد كه زنان آنها را نيز منحرف كند.در اينجا خود را به شكل دختري زيبا درآورد وپيش زنان آنها رفت و گفت شنيده ام مردان شما زنان خود را رها كرده اند و با هم عمل زشت لواط انجام ميدهند.
گفت : بلي چنين است و مدت ها است كه مردان ما ديگر سراغ زنانشان نمي آيند و به عمل زناشويي با ما را ترك كردند.
بعد گفت : حال كه مردان شما باهم عمل لواط انجام ميدهند شما زنان هم با يكديگر عمل مساحقه ( همجنس بازي زن با زن ) را انجام دهيد و بعد از آن كه زنان هم به اين عمل عادت كردند.(4)
قريه قوم لوط سر راه مردمى بود كه به شام و مصر سفر مى كردند و چون كاروانى بر آنها مى گذشت از آنها پذيرايى مى كردند؛ چون اين ماجرا ادامه پيدا كرد از روى بخل و خستى كه داشتند در فكر چاره اى افتادند و بخل موجب شد كه چون ميهمانى بر آنها وارد مى شد با او لواط مى كردند، بى آنكه شهوتى به اين كار داشته باشند. اين عمل را با مردم انجام مى دادند تا كسى به سرزمين آنها وارد نشود. همين سبب شد كه پاى مسافران از آن سرزمين قطع شود و ديگر كسى به آنجا نيايد.عدهاى از مردم از اين وضع بسيار پست ناراحت شده و به حضور ابراهيم (عليه السلام) آمدند و به شكايت كردند، ابراهيم حضرت لوط را به عنوان مبلغ به سوى آنها فرستاد تا آنها را نصيحت كند و از عواقب شوم اين اعمال زشت برحذر دارد.
لوط به سوى اين قوم (كه در شهرهاى سدوم و عمورا و ادوما و صاعورا و صابورا) بودند روانه شد.(6)
شيطان معلم و تعليم دهنده لواط و مساحقه (همجنس بازي مرد با مرد و زن با زن) است تا زمان حضرت لوط كسي همجنس بازي را نمي دانست و اول كسي كه آن را به قوم لوط تعليم داد شيطان بود.(7)
حضرت علي از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود : خداوند متعال وقتي آدم را امر كرد كه از بهشت فرود آيد او وزوجه اش با هم فرود آمدند. ابليس هم فرود آمد در حالي كه همسري نداشت اولين كسي كه باخود لواط كرد همان ابليس بود فرزندان او از خودش به وجود آمدند. اما ذريه آدم از زوجه وهمسر او است خداوند به آدم و همسرش خبر داد كه شيطان دشمن قسم خورده شما مي باشد.(8)
در حديثي گفته شده است كه خداوند ابليس را خلق نمود و در ران راست او آلت مردانگي ودر ران چپ او آلت زنان را قرار داد. او وقتي مي خواهد صاحب فرزندي شود رانهاي خود را به هم مي مالد و با خود جفت گيري ميكند در هربار وهر روز ده تخم مي ريزد و از هر تخمي هفتاد شيطان پديد مي آيد
1-) مفردات راغب (لوط) ص 456.
2-سفينة البحار ج 2 ص 516 - سرگذشت لوط در بحار ط جديد ج 12 صفحه 140 تا 171 آمده است.
3-فامن له لوط و قال انى مهاجر الى ربى (عنكبوت – 26
4- ثواب الاعمال ، ص 255.
5- علل الشرايع ، ص 183.
6-بحار ط جديد ج 12 ص 163 و 155.
7- علل الشرايع ، ج 2، ص 233، بحار، ج 93، ص 306.
8-بحارالانوار ج 63 ص 264
9-بحارالانوار ج 63 ص 306
داستان پیامبران حضرت لوط(ع) و قوم لوط(2)
مأموريت لوط براى هدايت مردم فلسطين
لوط و خواهرش ساره (كه همسر ابراهيم بود) همراه ابراهيم از بابل پايتخت نمرود، بيرون آمدند و به فرمان خدا به سوى سرزمين پر بركت از نظر معنوى و مادى يعنى فلسطين روانه شدند و از سيطرهى ظالمانهى نمروديان نجات يافتند.
ابراهيم همراه ساره و هاجر و لوط به سرزمين فلسطين و شامات رسيدند، اين سرزمين، بسيار پر درخت و آباد بود، و مردم آن از انواع نعمتهاى الهى برخوردار بودند.
ابراهيم و ساره و هاجر در بيابانى كنار راه عمومى يمن و شام و... سكنى گزيدند، هر كسى كه از آنجا مىگذشت، ابراهيم او را به توحيد و آئين حق دعوت مىكرد و خبر آتش افكندن او و نسوختنش، در دنيا شايع شده بود، بعضى به او مىگفتند: با آئين شاه (نمرود) مخالفت مكن، زيرا او مخالفانش را مىكشد، اما ابراهيم به راه خود ادامه مىداد.
يكى از كارهاى ابراهيم اين بود كه هر كس از كنار خيمهاش رد مىشد، او را مهمان مىكرد، و در محل سكونت او تا هفت فرسخ، شهرها و روستاهاى پر از نعمت و درخت ميوه وجود داشت. و وفور نعمت در همجا به چشم مىخورد و هر كس از مسافرين از اين شهرها مىگذاشت بدون جلوگيرى، از ميوه درختان مىخورد.ابليس كه در كمين انسانها است، بخصوص اگر غرق در وفور نعمت باشند، زودتر مىتواند آنها را فريب داده و غافل سازد، از عيش و نوش مردم استفاده كرد و به آنها لواط را ياد داد، نخست خودش بصورت انسانى آماده شده كه با او لواط كنند و كمكم اين كار زشت شايع و عادى گرديد، بطورى كه مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا مىكردند.
عدهاى از مردم از اين وضع بسيار پست ناراحت شده و به حضور ابراهيم (عليه السلام) آمدند و به شكايت كردند، ابراهيم حضرت لوط را به عنوان مبلغ به سوى آنها فرستاد تا آنها را نصيحت كند و از عواقب شوم اين اعمال زشت برحذر دارد.
لوط به سوى اين قوم (كه در شهرهاى سدوم و عمورا و ادوما و صاعورا و صابورا) بودند روانه شد(1)
ابراهيم در قسمت بلند فلسطين، و لوط در قسمت پايين به فاصله 8 فرسخ قرار گرفتهاند آنها وقتى كه لوط را ديدند، گفتند كه تو كيستى؟ فرمود: من برادرزاده ابراهيم هستم، همان ابراهيمى كه شاه (نمرود) او را به آتش افكند، آتش نه تنها او را نسوزاند بلكه براى او سرد و گوارا شد، و او در چند فرسخى نزديك شما است.از خدا بترسيد، راه پاكى را بپيماييد اين كارهاى زشت را نكنيد، خدا شما را هلاك خواهد كرد، گستاخى به خدا نكنيد از او بترسيد و خوددار باشيد و خدا را از ياد نبريد...
گاه مىشد كه مردى از آن ديار عبور مىكرد، مردم زشت كار آن ديار به سوى او مىرفتند تا با آن عمل زشت لواط انجام دهند، لوط (عليهالسلام) او را از دست آنها نجات مىداد...(2)
ازدواج لوط (عليهالسلام)
يكى از سنتهاى صحيح آئينهاى حق، ازدواج است كه راه طبيعى براى ارضاع غريزهى جنسى، و بقاى نسل مىباشد، لوط در همان محل مأموريت ازدواج كرد تا بلكه آنها نيز از اين روش پيروى كنند و از انحراف جنسى دست بردارند، ثمرهى اين ازدواج اين شد كه لوط پس از مدتى داراى چند دختر گرديد.
لوط همچنان به امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با فساد ادامه مىداد، اما بيانات مستدل لوط در آنها اثر نمىكرد، و اين جريانات سالها طول كشيد، تا اينكه به لوط گفتند اگر دست از سرزنش ما برندارى تو را تبعيد خواهيم كرد، در اين وقت بود كه ديگرى اميدى به اصلاح آنها نبود و آنها مستحق هيچ چيز، جز عذاب سخت الهى نبودند، از اين رو دل حضرت لوط كه سالها نسبت به آنها مهربان بود تا اينكه به سوى حق برگردند، ناراحت شد و بر آنها نفرين كرد.(3)
اشاره بعضى از كارهاى زشت قوم لوط
از كارهاى زشت قوم لوط گلولهپرانى با كمان، و هسته انداختن به يكديگر (و حتى در بعضى موارد شرطبندى مىكردند كه هسته به هر كسى خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جويدن در معابر عمومى (براى جذب افراد بخاطر شهوترانى).
و از جمله لباسهاى فاخر بلند مىپوشيدند (كه امروز رقاصههاى دنيا در جهان غرب مىپوشند) و دكمههاى كت و پيراهنشان را مىگشودند.(4) و قلم از بيان بعضى از زشتكاريهاى آنها شرم دارد، از جمله از كارهاى آنها اين بود كه راهها را براى زشتكارى مىبستند و آشكارا در معرض ديد مردم، منكرات را انجام مىدادند و در تفسير آيه 29 عنكبوت و تاتون فى ناديكم المنكر آمده: با همديگر در ملا عام كارهاى ركيك و زشت انجام مىدادند.(5)
و در بعضى از تفاسير، كلمه منكر به هسته انداختن آنها تفسير شده كه آنهم به خاطر هوسهايشان بود.(6)
از آيات قرآن از جمله از آيه 28 سورهى عنكبوت استفاده مىشود، كه زشتكارى قوم لوط به گونهاى زننده بود كه در ميان هيچ قوم و ملتى سابقه نداشت، چنانچه لوط به آنها گفت: انكم لتأتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين شما كار بسيار زشتى انجام مىدهيد كه احدى از مردم جهان، قبل از شما آن را انجام نداده است
به اين ترتيب آنها چون بنيانگذار اين فساد بودند، بار گناه كسانى را كه در آينده از آنها
پيروى مىكنند نيز به دوش خواهند كشيد، بىآنكه از گناه آنان چيزى كم شود.
از زشتكارى قوم لوط اينكه: كف دست بر پشت يكديگر مىزدند، كلمات زننده به همديگر
مىگفتند، بازيهاى بچهگانه داشتند، قماربازى مىكردند، با انواع آلات موسيقى سر و كار
داشتند، سنگپرانى و متلك گفتن از كارهاى معمول آنها بود، و در حضور جمع خود را
برهنه مىكردند و...
حضرت لوط هرچه آنها را نصيحت كرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننمود، پاسخ آنها به
حضرت لوط اين بود كه: ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين اگر راست مىگوئى عذاب
خدا را براى ما بياور.(7)
لجاجت و هوسبازى آنها تا اين حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبى آكنده از اندوه
گفت: پروردگارا مرا بر اين قوم مفسد، پيروز گردان.(8)
نكته قابل توجه اينكه در حالات قوم لوط نوشتهاند يكى از عوامل اصلى آلودگى آنها به
گناه زشت لواط آن بود كه آنها مردم بخيل بودند و چون شهرهاى آنها بر سر راه كاروانهاى
شام قرار داشت، آنها با انجام اين عمل، نسبت به بعضى از عابرين و مهمانان آنها،
مىخواستند آنها را از شهرهاى خود دور سازد، ولى كمكم اين عمل زشت در ميان
خودشان نيز رائج گرديد.(9)
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در مسجد مردى را ديد به طرف كسى هسته انداخت، فرمود: او لعنت است تا آن هسته به زمين بيفتد سپس فرمود: هسته انداختن از شيوههاى قوم لوط است آنگاه آيه فوق (29 - عنكبوت) را خواند(10) و از كارهاى زشت آنها اين بود كه محل مدفوع خود را نمىشستند، و خود را از جنابت تطهير نمىنمودند و بسيار بخيل و دست بسته بودند، هرگز كسى را به غذا دعوت نمىكردند.(11)
آرى وفور نعمت شامات كه فرسخ در فرسخ پر از درختهاى ميوهدار بود و آنچنان درختها در ميان رفته بودند كه شعاع آفتاب به زمين نمىرسيد، به جاى اينكه آنها را شاكر خدا كند و به راه خداوند روند، اين چنين غرق در آلودگى شده بودند تا آنجا كه كسى جرات نداشت كه از شهرهايشان عبور كند، چرا كه اموال او را غارت مىكردند، و او را به آلودگى جنسى مىكشاندند.
حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود كه حتى نزديكترين فرد نسبت به او كه مىبايست رازدار و حافظ اسرار و همكارى صديق و صميمى براى او باشد، و او را در هدفش كمك كند، نه تنها او را يارى نمىكرد بلكه به مخالفت او اقدام مىكرد و با نشانههائى بر مخالفان يارى مىنمود.(12)
لوط سى سال در ميان قوم خود همچون كوه ايستاد و در برابر آنها قيام كرد، و مكرر و هر روز آنها را با نصحيت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوى حق راهنمائى مىنمود و حجت را بر آنها تمام مىكرد. لوط همچون استادش ابراهيم مردى سخى و بزرگوار و مهماننواز بود، هر كس بر او وارد مىشد با كمال احترام از او پذيرائى مىكرد.
ولى قوم او، مسافران و واردين غريب را كه مىديدند، سنگ به سوى آنها انداخته، و هر كس كه سنگش به كسى اصابت مىكرد، اموالش را مىگرفت و با او عمل زشت انجام مىداد و سه درهم به عنوان غرامت مىپرداخت، و قاضى آنها به دادن اين سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت مىكرد.
و بطور كلى آنها غرق در شهوات بودند، در مجالس عمومى با ساز و آواز و رقص و دانس و عريان درهم مخلوط مىشدند (همچون مواردى كه هم اكنون در كشورهاى غربى وجود دارد) و زشتكارى و كثافتكارى را آنها به جائى رساندند كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: زمين گريه كرد تا حدى كه اشكش به آسمان رسيد و آسمان گريه كرد تا حدى كه اشكش به عرش رسيد، آنگاه خداوند به آسمان فرمان داد كه آنها را سنگباران كند (كه شرحش خواهد آمد).(13)
)-1 بحار ط جديد ج 12 ص 163 و 155.
-2) بحار ط جديد ج 12 ص 163 و 155.
-3) بحار ط جديد ج 12 ص 155.
-4) بحار ط جديد ج 12 ص 151 - خصال ج 1، ص 160.
-5) سفينة البحار ج 1 ص 597.
-6) تفسير قمى ص 496.
-7) عنكبوت، 29.
-8) عنكبوت، 30.
-9) تفسير نمونه، ج 16 ص 254.
-10) تهذيب الاحكام شيخ طوسى (ره) ط جديد ج 3 ص 262.
-11) سفينه البحار ج 2 ص 516.
-12) بحار ط جديد ج 12 ص 115.
-13) سفينة البحار ج 2 ص 517 -
در اينجا ذكر اين مطلب بجا است كه در اسلام عمل لوط از گناهان كبيره است، و حد آن براى هر دو در صورتى كه از روى اختيار بوده يا اعدام با شمشير (و اسلحه ديگر) است و يا دست و پاى او را بستن از كوه به طرف زمين پرت كردن و يا در آتش، سوازندن است، و ضمنا مادر و خواهر و دختر كسى كه لوط داده بر لوط كننده حرام ابدى مىشود.
در حالى كه اسلام اين چنين با اين عمل زشت، بر خورد شديد كرده، دنياى غرب از جمله انگستان آنچنان در شهوتپرستى، مسخ شده است كه همجنيس بازى و حتى جواز ازدواج پسر با پسر را در مجلس شوارى خود به تصويب رساندهاند، با توجه به اين مطلب در قرن بيستم، ديگر جاى تعجب نيست كه در زمان لوط آنچنان غوطه ور در آلودگى بودند!
لوط در قرآن
در بررسى اين آيات مىبينيم: لوط نسبت به قومش دلسوز بوده، و آنها را مكرر با بيان مهرآميز و منطق و استدلال دعوت به صراط مستقيم كرده، و از كارهاى زشت، سرزنش مىنموده است (شعراء 161 - نمل 54 - عنكبوت، 28).
ولى پاسخ قومش جز تكذيب رسولان، و لجاجت و مخالفت و ادامه زشتكارى نبوده و حتى لوط و خانوادهاش را تهديد به تبعيد و اخراج مىكردند (نمل، 56 - شعراء، 167).
همسر لوط همچون همسر حضرت نوح، دو همسر بد بودند كه بجاى همكارى با شوهر، با مخالفان همكارى مىكردند (تحريم - 10).
لوط در شايستگى به جائى رسيد كه خداوند مقام رسالت را به او داد (صافات - 133) و به او حكمت و داورى و بينش و علم مخصوصى عنايت فرمود (انبياء - 174).
اكنون در اينجا به ترجمه آيه 160 تا 175 كه گوشهاى از برخورد حضرت لوط با قومس را بيان مىكند و همين نمونه نشانگر لجاجت و آلودگى قوم لوط، و مظلوميت و مقاومت لوط (عليه السلام) است توجه كنيد:
قوم لوط رسولان خدا را تكذيب كردند
هنگامى كه برادرشان لوط(1) به آنها گفت آيا پرهيزكارى را پيشه خود نمىسازيد؟ من براى شما رسول امينى هستم. تقواى الهى پيشه كنيد و از من پيروى نمائيد من از شما پاداشى نمىخواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانيان است.آيا در ميان جهانيان، شما به سراغ جنس ذكور مىرويد (چه كار زشتى؟!) و همسرانى را كه خدا براى شما آفريده است رها مىكنيد، راستى شما قوم تجاوزگرى هستيد.
قوم لوط در پاسخ گفتند:
اى لوط اگر از اين گفتار دورى نكنى، از اخراجشوندگان خواهى بود.
لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم.
پروردگارا من و خاندانم را از آنچه اينها انجام مىدهند، رهائى بخش ما او و خانواده مؤمنش را نجات داديم جز پيرهزنى كه در ميان آن گروه باقى ماند (اين پيرهزن همسر لوط بود كه از نظر عقيده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ايمان نياورد) سپس ديگران را هلاك كرديم و بارانى (از سنگ) بر آنها فرو فرستاديم، چه باران بدى بود اين باران انذارشدگان.
در اين ماجرا(ى قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آيتى است اما اكثر آنها ايمان نياوردند و پروردگار تو عزيز و رحيم است.
سپس به سوى خدا رو كرد و گفت: پروردگارا من و خانوادهام را از آنچه اينها انجام مىدهند نجات بده.
خداوند نيز دعاى اين پيامبر صالح را بر آورد، او و اهل او را نجات داد، و بقيه را با سختترين عذاب و مجازات نمو كه بعداً خاطر نشان خواهد شد.
آرى اين است سرانجام بدكاران زشت عمل، كه به سخن مردان صالح گوش نمىدهند و به بيراههها مى روند
پی گيرى لوط در مورد هدايت مردم و لجاجت قوم
حضرت لوط، سالها به نصيحت پرداخت، و سى سال آنها را به سوى فضائل معنوى و
انسانى و توحيد دعوت كرد، اما آن آلودگان از خدا بىخبر، انحراف و آلودگى را از حد
گذراندند، تا آنجا كه حتى توسط جاسوس خود (همسر لوط) اگر آگاه مىشدند كه لوط،
مهمان تازه وارد دارد، به خانه مىريختند و به مهمانان تجاوز مىكردند.
لوط اين بندهى مظلوم در برابر اين ظالمان لجوج و نادان، چارهاى جز اين نداشت كه با دل
پر درد و چشم پر اشك، آنها را نفرين كند(2) با اينكه بارها به آنها گفته بود كه اگر اين
وضع را ادامه دهيد، سرانجامش عذاب سخت الهى است آن كوردلان غافل، از مهلت ها و
فرصتها استفاده نكردند و همچنان به انحطاط اخلاقى و بىناموسى خود ادامه دادند... تا
اينكه به فرمان خدا فرشتگان عذاب به سوى زمين پر گشودند، اينها كه 3 نفر يا نه نفر يا
11 نفر (به اختلاف روايات) بودند از فرشتگان مقرب الهى بودند و حضرت جبرئيل امين نيز
در ميانشان بود، به صورت بشر نخست به عنوان مهمان بر ابراهيم وارد شدند(3
ماجراى برخورد با ابراهيم در قرآن از جمله در سورهى هود آيه 69 تا 83 آمده است.
خلاصه ماجرا اينكه:اين فرشتگان به صورت بشر بر ابراهيم وارد شدند و بر او سلام كردند، ابراهيم مهمان نواز
مقدم آنها را گرامى داشت و فورا گوسالهاى بريان كرده و غذاى مطبوعى آماده كرده،
جلوى آنها گذاشت، آنها (چون فرشته بودند) از غذا نخوردند، و نخوردن غذا در آن زمان
نشانه خوف دزد و... بود، ابراهيم با آن همه شجاعت از اين پيش آمد در دل احساس
ترس كرد، ولى به زودى آنها به او گفتند نترس ما (مأمور عذابيم) به سوى قوم لوط
فرستاده شدهايم و مأموريت ديگر ما اين است كه تو و همسر تو (ساره) را به فرزندى
بنام اسحاق و بعد از او، يعقوب، بشارت دهيم.
وقتى ساره از اين بشارت آگاه شد: گفت: واى بر من آيا من كه پير فرتوت شدهام فرزند
مىآورم، و شوهرم نيز پير است، براستى عجيب است.
فرشتگان گفتند: از فرمان خدا تعجب نكن، اين فرمان رحمت خدا است كه بر شما خانواده
رسيده، چرا كه خدا ستوده و نيك است وقتى كه ترس از دل ابراهيم رفت، و با آن
بشارت، شادمان شد، با آن فرشتگان در مورد عذاب قوم لوط به گفتگو نشست
فرشتگان عذاب و قوم لوط
فرشتگان مأمور عذاب وقتى كه از ابراهيم (عليه السلام) جدا شدند، به صورت جوانان
زيبا به شهر سدوم روانه گشتند، چون به دروازه شهر رسيدند، دخترى را ديدند كه از چاه
آب مىكشد، از او خواستند كه آنها را پذيرائى كند، دختر در مورد قوم شرور لوط، درباره
جوانان تازه وارد نگران شد، و در وجود خود نيروئى براى حمايت ايشان نديد و خواست تا
در يارى آنها از پدرش استمداد كند، او دختر لوط بود، از اينرو مهلت خواست و نزد پدر رفت
و جريان را گفت.
حضرت لوط از شنيدن اين خبر، سخت نگران شد، و درباره خصوصيات آن جوانان از دخترش
توضيح خواست و براى يافتن بهترين راه، با دخترش به گفتگو پرداخت، و شايد از پذيرفتن و
استقبال از واردين، مردد بود، و فكر مىكرد از پذيرفتن شان، معذرت بخواهد، يا حقيقت
حال را براى آنها بگويد، تا به زحمت نيفتند، ولى مهر و محبت و كرم لوط، او را بر آن
داشت كه مخفيانه، دور از ديد مردم، به استقبال واردين برود (با توجه به اينكه قوم لوط،
لوط را از مهمان كردن غرباء منع كرده بودند)
سرانجام لوط به تصميم خود عمل كرد، و به استقبال جوانان تازه وارد رفت(4)
لوط، با توجه به قوم منحرف و زشتكارش از يك سو، و ورود جوانان زيبا از سوى ديگر، در
فشار روحى قرار گرفت، كه چه كند، اگر اين جوانان را مهمان كند ترس آبروريزى است،
اين فكر چنان او را ناراحت كرد كه به خود گفت: هذا يوم عصيب امروز روز سخت و
وحشتناكى است.(5)
اما لوط مهماننواز چارهاى جز اين نداشت كه مهمانان را به خانهى خود ببرد، آنها را به
سوى خانهاش راهنمائى كرد، ولى براى اينكه آنها را از جريان مطلع كرده باشد، در وسط
راه چند بار به آنها گفت: اين شهر مردم زشتكار و منحرفى دارد، تا اگر ميهمانها توانائى
مقابله دارند، حساب كار خود را كرده باشند.
در بعضى از روايات آمده: لوط آنقدر مهمانهاى خود را معطل كرد تا شب فرا رسيد، شايد
دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ آبرو از آنان پذيرائى كند(6)
به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند، همسر لوط بر پشت بام رفت و آتش روشن كرد،
قوم شرور فهميدند كه امشب در خانه لوط چند نفر به مهمانى آمدهاند. و از هر سو به
سرعت به سوى خانه لوط (عليه السلام) هجوم آوردند(7)
وقتى كه قوم شرور، به در خانه لوط رسيدند به لوط گفتند: آيا ما تو را از جا دادن مردم
نقاط ديگر منع نكردهايم!
لوط (عليه السلام) كه هوا و هوس آنها را مىدانست، سخن از ازدواج (كه امرى طبيعى
براى ارضاى غريزى جنسى و بقاى نسل است) به ميان آورد و فرمود: اينها دختران منند،
براى شما پاكيزهترند (با آنها ازدواج كنيد و از اعمال شنيع دورى كنيد) از خدا بترسيد و مرا
در ميان مهمانهايم، رسوا نكنيد اليس منكم رجل رشيد آيا در ميان شما يك نفر داراى
رشد و غيرت نيست؟))، آنها در پاسخ گفتند: تو كه مىدانى ما حق (و ميلى) در دختران
تو نداريم و خوب مىدانى ما چه مىخواهيم.(8)
وقتى كه حضرت لوط از آن قوم اصلاحناپذير، مأيوس شد، گفت: كاش داراى نيرو يا تكيهگاه
و پشتيبان محكمى بودم(9)آنگاه مىدانستم با شما پست فطرتان چه كنم؟!)
آرى لوط در اين هنگام از غربت و بىكسى خود ياد كرد و گفت: اگر نيروئى مىداشتم
چنين خوار و گرفتار شما نمىشدم و در برابر تعدى و شر شما دفاع مىكردم و در مقابل
فشار شما مقاومت مىنمودم.
عجبا حتى يك مرد سالم و غيرتمند نبود كه به پشتيبانى از لوط برخيزد، و تعبير به اليس
منكم رجل رشيد آيا در ميان شما يك مرد رشيد نيست (سوره انبياء - آيه 78) حاكى
است كه اگر يك انسان عاقل و فهميده و متعهد در ميان شما بود، كار شما به افتضاح و
رسوائى نمىكشيد.
به ياد حضرت قائم (عج)
جالب اينكه در پارهاى از روايات در تفسير آيه قال لوان لى بكم قوة او آوى الى ركن شديد (كاش در برابر شما قدرتى داشتم و يا تكيهگاه و پشتيبان محكمى در اختيارم بود) آمده، امام صادق (عليه السلام) فرمود: منظور از قوة همان قائم (عج) است و منظور از ركن شديد 313 نفر ياران (مخصوص) آن حضرتند(10)
به اين ترتيب نقش نيرو سپاه قدرتمند در پيشبرد اهداف انسانى، روشن مىشود، و در ضمن حضرت لوط آرزو مىكند كه چنين نيروئى داشته باشد، و حكومت جهانى در پرتو وجود حضرت قائم (عليه السلام) با ارتش متعهد و نيرومند در همه جهان تشكيل گردد تا از مفاسد و زشتيها شديداً جلوگيرى شود (اميد آنكه هر چه زودتر خداوند لطف كند، تا با ظهور حضرت قائم (عليه السلام) و تشكيل حكومت جهانى، همه گونه مفاسد از روى زمين برچيده گردد و دنيا پر از عدل و داد شود).
عذاب بسيار سخت قوم لوط
از آنجا كه قوم سركش لوط، فساد را از حد گذراندند، و بجاى قبول نصيحتهاى حضرت
لوط، او را تهديد كردند، سالها بر اين وضع نكبتبار ادامه دادند، و درست به عكس فرمان
خدا همه چيز را وارونه نمودند، خداوند نيز مجازات آنها را به تناسب كارهاى وارونه آنها،
وارونه كردن زمين قرار داد و بجاى آب باران، آنها را سنگباران كرد،
اينك اصل ماجرا را بشنويد:
وقتى كه مهمانان (فرشتگان به صورت جوان زيبا) در خانه لوط بودند، لوط از يكى از آن
جوانان پرسيد كيستى؟ او گفت: من جبرئيل هستم، لوط گفت: چه مأموريتى دارى؟
جبرئيل گفت: مأموريت هلاكت قوم را دارم، لوط گفت: همين آلان؟ جبرئيل گفت: اليس
الصبح بقريب آيا صبح نزديك نيست؟(11)
معلوم شد كه لحظهى هلاكت در پايان شب، صورت مىگيرد.
در اين هنگام قوم شرور و زشتكار به سر رسيدند، و در خانه لوط را شكستند و وارد خانه
شدند، جبرئيل با پرش محكم بر صورتشان زد، بطورى كه چشمشان محو و نابينا شد(12)
وقتى آنها چنين ديدند در يافتند كه عذاب (همان عذابى كه مكرر لوط به آنها وعده داده
بود) فرا رسيده است.
جبرئيل به لوط گفت تو و خانوادهات شبانه (دور از ديد مردم) از شهر بيرون برو جز
همسرت كه او بايد در شهر بماند و جزء عذاب شدگان است(13)
دانشمندى در ميان قوم لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسيده، نگذاريد لوط و خانوادهاش
از شهر بيرون روند، چرا كه تا او در ميان شما است، عذاب نخواهد آمد، آنها خانه لوط را
محاصره كردند تا نگذارند لوط از خانه بيرون رود ولى جبرئيل ستونى از نور را در جلو لوط
قرار داد و به او گفت در ميان نور بيا، كسى متوجه نخواهد شد، لوط و خانوادهاش به اين
ترتيب از زير زمين، از شهر بيرون رفتند، همسر گناهكار لوط از جريان مطلع شد، خداوند
سنگى به سوى او فرستاد و او هماندم به هلاكت رسيد، وقتى كه طلوع فجر شد، چهار
فرشته هر يك در يك ناحيهى شهر قرار گرفتند، و آن سرزمين را تا هفت طبقهاش جدا
كردند و به سوى آسمان برند،بطورى آن سرزمين نزديك آسمان شد كه اهل آسمان
صداى سگها و خروسهاى شهر آنها را مىشنيدند.
سپس آن سرزمين را بر سر قوم شرور لوط وارونه كردند، و پس از آن سنگهائى از سجيل
(گلهاى متحجر متراكم) كه نزد پروردگار نشاندار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها باريد، و
به اين ترتيب شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترين وضعى، تار و مار و متلاشى
گشتند.(14)
و به قولی زن حضرت لوط(ع) تبدیل به سنگ شد که در تصویر زیر نشان داده
شده است.
1-) تعبير به برادر، حاكى از كمال دلسوزى نسبت به قومش است
2-) سوره انبياء، آيه 174
3-) در بخش اول در اين باره سخن به ميان آمد.
4- قصص و قرآن بلاغى ص 76
5-) سوره هود، آيه 77.
6-) الميزان ج 10 ص 362.
7-) سوره هود، آيه 78.
8-) سوره هود، آيه 78 - 79.
9-) سوره هود، آيه 80. (بحار ج 12 ط جديد ص 157 و 158).
10-) بحار ط جديد ج 12 ص 158 - تفسير برهان ج 2 ص 228.
11-) سوره هود، آيه 81.
12-) تفسير آيه 37سورهى قمر.
13-) سورهى هود، آيه 81.
14-) سورهى هود، آيه 81 تا 83 - بحار ط جديد ج 11 ص 168.
مضرات همجنس بازی
هم جنس بازي که در پسر با پسر با عنوان لواط شناخته مي شود و در
دختر با دختر با عنوان مساحقه ، در اسلام به شدت نهي شده است. اين
رفتار که از ديدگاه روانشناسي يک انحراف جنسي به شمار مي رود ، عملي
بر خلاف فطرت است. به طور کلي هر عملي که با فطرت انسان هم خواني
نداشته باشد، تأثير سوء دارد و بر تحير و سرگرداني و پريشاني و اضطراب در
شخص افزوده مي شود ، حتي اگر به ظاهر از آن لذت ببرد و بدان خرسند
باشد. به همين دليل روايات زيادي درباره مذمت هم جنس بازي نقل شده
که بسيار تکان دهنده است. با مطالعه آن روايات، ميتوان به زشت بودن اين
عمل پي برد. قطعاً روايات در جلوگيري از اين عادت ناپسند مؤثر است.برخي
از آن احاديث در پست قبل ذكر شده.البته اين احاديث بدين معنا نيست که
اگر کسي که اين گناهان را مرتکب شده ، خداوند توبه اش را نپذيرد.
خداوند در قرآن کريم مي فرمايد :
إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَکَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن يَشَاءُ وَمَن
يُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِيماً [النساء : 48]
يعني غير از گناه شرک بقيه گناهان آمرزيده مي شود . ولي اين آمرزش
قطعي نيست. يعني کسي که لواط يا سحاق کرده و سپس توبه نموده ،
نبايد از آمرزش خود مطمئن باشد بلکه پيوسته بايد بين خوف و رجا باشد و
به اميد آمرزيده شدن مجددا سراغ اين گناه کبيره نرود.
از طرف ديگر نبايد خودش را فريب بدهد که بعد از انجام اين گناه توبه مي
کنم. چه بسا شيطان توفيق گرفتن توبه را از او بگيرد و مرگش فرارسد.
به هر حال از نظر پزشکي نيز ثابت شده که رابطه مرد با مرد و همجنس با
همجنس يک رابطه پرخطر است ، حتي با وسايل پيشگيري. هيچ پزشکي
چنين رابطه اي را توصيه نمي کند و مسلما هيچ نظريه اي مبني بر سالم
بودن و بي ضرر بودن اين رابطه ارائه نگرديده، بر عکس، اين رابطه هميشه از
نظر پزشکي نقض گرديده است. از طرف ديگر ساير بيمارهاي عفوني،
ويروسي همانند هپاتيت، ايدز، سفليس و ساير بيماريهاي مقاربتي از
طريق مقعد (پشت) راحت تر منتقل ميشوند. خيلي از افراد تصور مي کنند
که در رابطه مقعدي هيچ خطري آنها را تهديد نميکند، در حالي که چون
مقعد در درون خود باکتري هاي زيادي دارد، انتقال ويروسهاي نظير ايدز و...
راحت تر انجام مي شود. اين باکتري ها با شستشو از بين نميروند. از آن
گذشته دريچه مقعد يک درچه خروجي است، پس وارد شدن هر چيزي از
اين دريچه علاوه بر آسيب به دريچه و موارد ذکر شده همراه با درد است. و
به مرور باعث باز شدن هر چه بيشتر دريچه مقعد و پيدايش عوارض ذکر
شده ميشود.
از نظرگاه اجتماعي نيز اين رابطه آسيب هاي فراواني را به همراه دارد.
پرهيز از فرزند دار شدن با تمايلات همجنس گرايانه و دوري از ازدواج واقعي و
ازدواج مرد با مرد و زن با زن نظام خانواده و انساني را از هم مي پاشد.
مرحوم علامه محمدتقي جعفري درجواب فيلسوف شهير اروپايي برتراند
راسل که چرا اسلام اين قدر به ازدواج بها داده و برايش قانون وضع کرده
است، مي نويسد: «با ازدواج مي خواهد انسان به وجود آيد، مساله تولد
انسان مطرح است.»
بنابراين، ارضاي غريزه جنسي و تامين نيازهاي فيزيولوژيک انسان از آثار
مثبت ازدواج است; ولي ميتوان فلسفه و حقيقت ازدواج از نظر اسلام را در
سه امر جست و جو کرد: تکميل، تسکين و توليد.
در اينجا اين مطلب شايان ذكر است كه در اسلام عمل لواط از گناهان كبيره
است و حد آن براي هر دو در صورتي كه از روي اختيار بوده يا اعدام با
شمشير (و اسلحه گرم ) و يا دست و پاي او را بستن و از كوه به طرف زمين
پرت كردن و يا در آتش سوزاندن است و ضمنا مادر و خواهر كسي كه لواط
داده بر لواط كننده حرام ابدي مي شود.
در حالي كه اسلام با اين عمل زشت برخورد شديد كرده در غرب از جمله
انگلستان آنچنان در اين نوع شهوت پرستي مسخ شده است كه همجنس
بازي و حتي جواز ازدواج پسر با پسر را در مجلس شوراي خود به تصويب
رسانيده است. با توجه به اين مطلب در قرن بيستم ديگر جاي تعجب
نيست كه در زمان حضرت لوط (ع) غوطه ور در اين نوع آلودگي بودند.
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها:
امروز چهارشنبه 6 شهریور 1392,
|